پست امروز من در مورد یک مرحله بسیار مهم در شروع هر شغلیست که توسط اکثریت یا انجام نمی شود و یا به صورت ناقص انجام می شود ولی معدود آدم های موفق آن را به بهترین وجه انجام می دهند و این یکی از دلایل بسیار مهم موفقیت آن تعداد کم افراد موفق است.
البته بد نیست این توضیح را هم اضافه کنم که آن گروهی که این مرحله را به صورت ناقص انجام می دهند، نه از روی آگاهی بلکه از روی آموزش های متفرقه و یا تجربه های دیداریست که در طول زندگی خود داشته اند و در ضمیر ناخودآگاهشان نقش بسته است.
برویم سر اصل مطلب:
متخصصین و اساتید فروش نام این مرحله را "طراحی شغل" نام گذاری کرده اند و اگر بخواهم آن را به صورت ساده تعریف کنم، "طراحی شغل" یعنی شخصی سازی شغل بر اساس قابلیت ها و توانایی های فردی و محیطی که آن شغل در آن ایجاد شده است.
مثالی می زنم. کسی را تصور کنید که متخصص مرمت آثار باستانیست و می خواهد در شهری که هیچ آثار باستانی ندارد شغلی بر اساس تخصص خود را آغاز کند. به نظر شما آیا تصمیم عاقلانه ای گرفته؟
عقل و منطق می گوید نه اما اگر این شخص بر اساس تخصص و توانایی های خود، شغلی را طراحی کرده باشد چه؟
یک دیزاینر را در نظر بگیرید که به جای طراحی های آماده و پیش ساخته، بر اساس معماری های ایرانی-اسلامی، نما و دکوراسیون داخلی منازل، شرکت ها و هتل ها را انجام می دهد.
اما سوال اینجاست که چرا به این مرحله مهم، کم پرداخته شده و در کتاب های آموزشی و یا سمینارهای موفقیت، یا در مورد آن حرفی زده نمی شود و یا تنها به یک توضیح ساده اکتفا می کنند؟
قصد قضاوت ندارم ولی تنها جواب منطقی این است که یا اساتید عزیز این فن را به عنوان فوت کوزه گری نزد خود نگاه داشته اند و یا در موردش آنچنان که باید اطلاعاتی ندارند و یا آن را برای شغل ما مناسب نمی دانند.
و حالا سوال مهم:
چرا یک نماینده بیمه و یا مشاور بیمه های عمر و زندگی و یا یک راهبر باید "طراحی شغل" را بلد باشد؟
چارچوب ها و طراحی های شغل ما کاملا مشخص است و به نظر نمی آید که نیازی به این کار باشد، پس چرا باید این مرحله را بلد باشیم؟
اجازه بده برایت یک خاطره کاری بگویم.
سالها پیش من در یک شرکت تولید سازه های فلزی صنعت نفت به عنوان مشاور تولید کارخانه مشغول به کار بودم.
در کارگاه تولید، دو خط رنگ وجود داشت که دو نفر به صورت کاملا مستقل، قطعات تولید شده را سندبلاست کرده و رنگ می زدند، اما یک مشکل عجیب وجود داشت. سرعت یکی از این دو نفر تقریبا 30 درصد بالاتر از دیگری بود و به همین دلیل اضافه کاری بیشتری می گرفت و همین امر باعث نارضایتی نفر دوم شده بود.
نکته جالب این بود که نفر دوم سابقه کار بیشتری داشت.
من مدتی وقت گذاشتم و روش های این دو نفر را بررسی کردم و حتی با هر دو صحبت کردم و بلاخره جواب روشن شد.
نفر اول که تجربه کمتری داشت اما عملکرد بالاتر، در زمان شاگردی و آموزش به جای اینکه دقیقا به روش استادکارش عمل کند، خود برای راحتی و سرعت مطلوب تر، روش دیگری را طراحی کرده بود اما نفر دوم به همان سبک استادش عمل می کرد و اصلا به اینکه ابزار کارش پیشرفته تر شده توجهی نداشت.
به همین سادگی!
همکار عزیزم، اینکه شغل ما معلوم است و نیازی نیست که به مغز خود فشار بیاوریم و راحت تر این است که مثل بقیه همکارها رفتار کنیم و اصلا چرا باید متفاوت باشیم، تفکریست که باعث خواهد شد تا ما هم مثل اکثریت همکاران خود متوسط باقی بمانیم و این خط مشی ما نیست.
اگر به دنبال موفقیت و جزو بهترین ها بودن هستی، باید شغلت را خود، طراحی کنی و برای اینکار باید خودت، قابلیت هایت، توانمندی هایت، شغلت و شهری که در آن شاغل هستی را به خوبی بشناسی.
یک آرشیتکت برای طراحی یک سازه باید متراژ زمین، نوع خاک، متریال کار و البته سلیقه صاحب کار خود را بداند تا بتواند یک نقشه اصولی و مطلوب را طراحی کند.
در شغل ما نیز همین اصول برقرار است و غیر از این نیست.
ما در کنارت هستیم و با آموزش های مختلف تو را در راه موفق شدن، همراهی خواهیم کرد.
دوره تخصصی آموزش "قدم اول" برای توست تا با یک شروع دوباره اما اصولی این بار مطمئن پیش بروی.
برای دیدن همه مطالب آموزشی "نکته ها" روی لینک زیر کلیک کن:
دوست عزیز؛ پاسخگوی سوالات شما از طریق ایتا هستم !